-
27/5/1404
چپ،راست،هوک راست. بدو تن لشتو تکون بده.درست مشت بزن.محکم.مگه اومدی خونه ی خاله؟ از تو چیزی درنمیاد و… شروع میکند در و پیت گفتن.البته دوست داشتم در پیت بگوید اما نمی گوید. کلاس بوکس اسم نوشتم.دوباره و بعد چندسال می خواهم چیزی یادبگیرم و در آن خوب شوم. مشتی به کیسه بزنم و حس کنم…
-
26/5/1404
امروز از زمین و زمان کسالت و بیحوصلگی می بارد. سیگاری روشن میکنم پشت بند آن سیگاری دیگر و …پاکت تمام میشود اما انگار نیکوتین هم کسالت را باخود نمیبرد.پیاده روی میکنم و از روبروی کوچه ای که خانه ی یک دوست قدیمی در آن است ، می گذرم،آرام و بی صدا اما خبری از…